جدول جو
جدول جو

معنی خان نجار - جستجوی لغت در جدول جو

خان نجار
(نَجْ جا)
منزلی از منازل کاروانی میان کرمانشاهان و کاظمین و ظاهراً در عراق عرب است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جان نثار
تصویر جان نثار
کسی که جان را فدای دیگری کند، آنکه در راه کسی جانبازی و فداکاری کند، من، بنده
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کِ دَ / دَ)
نگارنده بر خاک، ترسیم کننده بر خاک. مصور خاک. رقم بر خاک زننده:
من شناسم که چرخ خاک نگار
چون سخنهای تو نگار نداشت.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
نجار. وی یکی از شاعران عرب است و عتبی می گوید: ابراهیم بن خراش این ابیات خالدالنجار را برای من خواند:
الیوم من هاشم بخ ّ و أنت غداً
مولی و بعد غد حلف من العرب
أن صح هذا فانت الناس کلهم
یا هاشمی، یا مولی و یا عربی.
(از عقدالفرید جزء 7 چ محمد سعید العریان ص 152). صاحب الموشح گوید: محمد بن قاسم انباری از پدرش از محمد بن عبدالرحمن سلمی روایت کرد و گفت: ابن عائشه برای من گفت: خالدالنجار مرا با شعر نازیبائی مدح کرد. من به او گفتم: وای برتو! تو در وقت مدح شعر نیکو نمی سرائی بلکه شعر تو بوقت هجو نیکوست. (از الموشح ص 376)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
موضعی است به فارس، بنابر قول ابوسعید موضعی به اصفهان بوده است. این شهر شهری بسیار نیکو و دارای بازار بزرگ بوده است و از آنجا عده ای از دانشمندان برخاسته اند. بین خان لنجان و اصفهان دو روز راه است. خانی ها منسوب به این ناحیه اند و محمد بن احمد بن محمد بن محمد بن یحیی بن حمدان معروف به عجلی از این طایفه بوده و در خان لنجان سکونت داشته است. این شخص از طبرانی و ابوشیخ و طبقه آن دو حدیث کرده وبسال 423 هجری قمری درگذشت. در خان لنجان قلعۀ مستحکم قدیمی است که باطنیه فاتح آن شدند ولی سلطان محمد بسال 570 هجری قمری آن را خراب کرد. (از معجم البلدان یاقوت حموی). لسترنج آرد: در ساحل راست زاینده رود ناحیۀ بزرگ خان لنجان آخرین نواحی چهارگانه جنوب زاینده رود واقع است. مهمترین شهر این ناحیه فیروزان بوده که امروز اثری از آن شهر باقی نیست. ظاهراً در قرن هشتم هجری قمری شهری بزرگ بوده و در دو طرف زاینده رود قرار داشته است. ابن بطوطه که از آنجا عبور نموده گوید: در شش فرسخی اصفهان است. در قرن چهارم هجری قمری خان لنجان از حیث فراوانی میوه و حاصلخیزی زمین معروف به ود. این اسم غالباً بصورت خالنجان یا خولنجان نوشته میشد و بنام خان ابرار یعنی کاروانسرای نیکوکاران نیز شهرت داشت. خالنجان بعنوان یک شهر بدون شک با فیروزان سابق الذکر مطابقت میکند و همانجاست که کتب مسالک آن را اولین منزلگاه بطرف جنوب در راه باختری اصفهان و شیراز شمرده اند. در قرن پنجم هجری قمری ناصرخسرو در سفر به اصفهان از خان لنجان عبور نموده است و گوید: ’بر دروازۀ این شهر نام سلطان طغرل بیک نوشته دیدم’ (از سرزمینهای خلافت شرقی ترجمه فارسی ص 223)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
دهی است از دهستان باغان بخش شیروان شهرستان قوچان. واقع در 17 هزارگزی شمال خاوری شیروان و 3 هزارگزی شمال شوسۀ عمومی قوچان بشیروان. ناحیه ای واقع در دامنه با آب و هوای ناحیۀ سردسیری و دارای 208 تن سکنه است که شیعی مذهب و کرد و فارسی زبانند. این ده از قنات مشروب میشود و محصولاتش غلات و انگور است. اهالی به کشاورزی اشتغال دارند و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ نَجْ جا)
حافظ محب الدین ابوعبدالله محمد بن محمود بن حسن بن هبه الله. ادیب و مورخ و محدث. مولد او بغداد به سال 578 هجری قمری مدت بیست وهفت سال بسفرهای علمی و بسیاحت گذرانید و بسیاری از بلاد اسلام را بدیدو درک صحبت عده ای عظیم از اساتید کرد. او راست: ذیلی طویل بر تاریخ بغداد خطیب و از تألیفات دیگر اوست: القمرالمنیر فی المسندالکبیر. کنزالانام فی معرفه السنن والاحکام. المتفق و المفترق. نسبه المحدّثین الی الاّباء و البلدان. العوالی. المعجم. جنهالناظرین فی معرفه التابعین. الکمال فی معرفه الرجال. العقدالفائق فی عیون اخبار الدنیا و محاسن تواریخ الخلائق. الدرهالثمینه فی اخبار المدینه. نزههالوری فی اخبار ام ّالقری. روضهالاولیاء فی مسجد ایلیا. الازهار فی انواع الاشعار. سلوهالوحید و غررالفوائد. مناقب الشافعی. الزهر فی محاسن شعراء اهل العصر. نشوان المحاضره. نزههالطرف فی اخبار اهل الظرف. اخبارالمشتاق فی اخبار العشاق. الشافی فی الطب. وفات او به سال 643 بوده است
لغت نامه دهخدا
قصبه ای است میان ’بغداد’ و ’اربل’ که بتوسط هاشم بن عتبه بن ابی وقاص گشوده شد و در قلمرو عالم اسلامی درآمد، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2020)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جان نثار
تصویر جان نثار
کسی که جان را فدای دیگری کند
فرهنگ لغت هوشیار
برخی، جانباز، جان فدا، فدایی، چاکر، مخلص
فرهنگ واژه مترادف متضاد